خاطرات کاغذی

ببینید | بازی بی خطر

پسربچه خردسال کنجکاو و شیطونی دور از چشم پدر و مادرش از نردبان واگن قطار بالا رفت و سرخوشانه روی سقف قطار نشست. در این لحظه قطار به حرکت درآمد و به محض اینکه سرعت گرفت پسرک به پایین سقوط کرد.
کد خبر: ۱۴۶۰۰۶۸
نویسنده مریم فلاح - نویسنده و پژوهشگر
تعداد بازدید : 10

در حالی که دور سرش ستاره می‌چرخید دوبار او را دیدیم که قدم زنان در میان لکوموتیو‌های از رده خارج شده یک ایستگا قدیمی برای خودش قدم می‌زند و مشغول تماشا است. بعد سوار یکی از قطار‌ها شد و در جای لکوموتیوران نشست و هر چه دستگیره جلوی دستش بود را جابه جا کرد.

به یکباره قطار به حرکت درآمد و لحظه به لحظه بر سرعتش افزوده شد. سرعت قطار آن قدر زیاد شد که عقربه‌های سرعت سنج صدایشان درآمد و معترضانه با ایما و اشاره از پسرک می‌خواستند قطار را نگه دارد. قطار در حالی که از پیچ و خم راه‌های کوهستانی در حال گذر بود، متوجه شد قطاری از روبرو به او نزدیک می‌شود.

هر دو قطار سوت کشان به هم نزدیک شدند (در حالی که مخاطب کودک از خودش می‌پرسید چرا قطار روبرو که لوکوموتیوران دارد، ترمز نمی‌کند.) و بالاخره شد آنچه که نباید می‌شد و... در این لحظه متوجه می‌شدیم تمام آنچه که دیدیم در خواب پسرک بعد از سقوط از سقف قطار اتفاق افتاده و خیالمان راحت می‌شد که همه چیز خواب بوده اما... شنیده شدن صدای ممتد سوت قطار و پسر بچه‌ای که همچنان خواب آلود و گیج روی ریل قطار ولو بود دوباره اضطراب به جانمان می‌انداخت و...

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها